* بن حر زمانی که داشتند سر یاران خائن مختار رو میزدند:
به خدا قسم اگر این جماعت گوسفند بودند ومیراث پدری مصعب باز هم کشتنشان اسراف بود!
تعداد یاران خائن مختار 7000نفر بود که بن زبیر دستور به قتل همه ی اونا رو داد در حالیکه همه فکر می کردند چون به مختار کمک نکردند امان داده می شن
* آتش زدن خانه خدا زبیر : یا یزید ابرهه نیست یا شامیان اصحاب فیل نیستند باید، باید برای معجزه نکردن کعبه حکمتی بیابیم، وگر نه سخت متضرزریم، اینها چه می کنند مصعب؟ مصعب : ظاهرا می خواهند آتش کعبه را خا موش کنند. زبیر : عجب احمقهایی هستن، کعبه باید بسوزد، این روشنترین دلیل کفر یزید است به خدا سوگند اگر آتش به خودی خود به کعبه می افتاد آن را پیراهن عثمان می کردم و به جان یزید می انداختم، مختار مختار بیا می خواهی چه کنی ؟ مختار : مگر نمی بینی کعبه در آتش می سوزد، باید آتش را خاموش کنیم . زبیر : نه مصلحت باشد خداوند قادر است آتش را گلستان کند. کعبه باید بسوزد تا همه بدانند یزید کفر مطلق است و مثقالی به خداوند و خانه اش ایمان ندارد. مختار : پناه بر خدا این چه جور منطقی است، شماها دیگر چه جور مسلمانی هستید؟ برادران، هر کس به خدا و خانه اش ایمان دارد دست به کار شود . بشتابید باید کعبه را خاموش کنیم. |
* دیالوگ ماندگار مختار هنگام فتح کوفه، وقتی که دستور داد کرسی عمارت رو با چهارپایه ای عوض کنن. زن حمدانی : چشمت روشن کوفی سرت را بالاتر بگیر باد به غبغبت بیانداز خون حسین برای بی غیرتان کوفی کم نبود که حالا قاتلش را بر کرسی می نشانید . |